کوثرجانکوثرجان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

❤پرنسس کوثر❤

پِسه

قبلا وقتی با یه مشاور حرف میزدم از تاثیری که قصه روی بچه ها داره حرف میزد، ولی من گمانم این بود که برای کوثر قصه گویی زوده، تا اینکه چند شب پیش که ساعت 12 شب : اصلا قصد خواب نداشت که هیچ، میخاست از تخت بره پایین و بازی کنه،  مجبور به رو کردن خلاقیت شدم و از اونجا که خلاقیت جدیدی جزء قصه یادم نیومد شروع کردم به قصه گویی: حالا شما تصور کن برای بچه دو ساله اون هم فی البداهه چی باید میگفتم قصه شنگول و منگول اولین قصه ای بود که به ذهنم رسید ولی چطور باید میگفتم که متوجه بشه، براش از گرگ یه تصویر ترسناک درست نشه، گرگه شنگول و منگول رو نخوره، مامان بزی شکم گرگو پاره نکنه و... خلاصه با انحرافات بسیااااااااااار قصه تموم شد فکر نمیکردم بر...
31 شهريور 1393

کفرم را دربیاور و دور بینداز لطفا

  این موقعیت خیلی برام تکرار شده، برای شما چی؟؟ مادر شدن مثل این می‌ماند که آدم دوباره به خودش معرفی شود. من با دخترم چهره‌هایی از خودم را دیدم که هرگز نمی‌دانستم در من وجود دارند…   فرزندم مرا عصبانی نمی‌کند، او فقط خشم درون مرا آشکار می‌کند. این جمله را وقتی فهمیدم که زمان‌هایی که عجله داشتم، سرم درد می‌کرد، از دست کسی یا چیزی کفری بودم یا هزارتا کار داشتم و نمی‌دانستم کدام‌شان را اول انجام دهم، وقتی توی ترافیک مانده بودم و ماشین‌ها بی‌هوا جلویم می‌پیچیدند توی هر رفتار بچه و هر کلمه‌ای که از دهانش خارج می‌شد، چیزی بود که مرا از ...
26 شهريور 1393

خیال باطل

تقریبا شش ماهی هست لثه های کوثر به حدی سفت و متورم و سفید شده که بارها فکر کرده بودم دندون هاش توی لثه دراومده، ولی بعد دیدم نه این بود که یکی دوهفته اخیر بدقلقیش رو گذاشتم به پای اضافه شدن مجدد ساعت کاری، و زیاد شدن دوریمون از هم و حالت تهوع گاه و بیگاهش یا کم اشتهاییش رو گذاشتم به حساب گرمای هوا؛ و از اینکه پاش سوخته بود، متعجب شدم جالب تر اینکه اخیرا هر ازگاهی میگفت دهنم آب داره، و من متوجه منظورش نمیشدم تا اینکه هفته پیش که دیدم دندونهای نیشش به اصطلاح تک زدن، بسییییار مشعوف شدم و تازه فهییییییم از دندون نیش و اذیت هایی که بچه میشه خیلی شنیده بودم، و از اینکه از این مهلکه به سلامت عبور کرده بودیم، بسیار خوشحال، اما زهی خیال با...
17 شهريور 1393

پرده خوانی... (ادامه)

پرده سه منهای یک شایدم سه به علاوه یک!! یه پام توی خونه و یه پام بیرونه، سلام هنوز توی دهنمه که میگه به به خوردم یعنی ولم کن دیگههههه پ.ن. به نظرم برای کوثر هم غذاخوردن معضلی شده   پرده دو منهای یک شایدم دو به علاوه یک!! به مامان جون گفته برو به سلامت، مامانم به به بهم میده هنوز سلام و احوالپرسیم باهاش تموم نشده که سریع میره پیش مامان جون، شروع میکنه دورش چرخیدن و نمک ریختن که نرو، خواهش(khaesh) میکنم!! مامان جون: پ.ن. بازی اخیر کوثر و خاله میهنان: خاله: مامان جون بابا............ کوثر، نه مامان جون بکول!!! ************ پ.ن. به علت دو تغییر جدید این پست رو جداگانه ثبت کردم: اول پایان پروژه پوشک که...
9 شهريور 1393
1